وقتی بر مطالعاتم در زمینه‌های مختلف قرآنی افزودم و به خواندن کتاب‌های مختلف در زمینه‌ی مسائل گوناگون دینی و غیر دینی مشغول شدم و آرا و افکار متفکّران غربی و شرقی و افرادی که در کشورهای اسلامی داعیه‌ی روشنفکری را دارند، تجزیه و تحلیل نمودم و در محافل و مجالس محقّقانه، خود را مخاطب سخنان افراد قرار دادم و در مقالات اینترنتی و شبکه‌های مختلف ماهواره‌ای تأمّل و تدبّر نمودم، دریافتم که پیرامون این کتابی که شیفته و مجذوبش شده بودم شبهات فراوانی پخش و نشر می‌شود. به همین دلیل تصمیم گرفتم با نگاهی برون‌دینی و درون‌دینی به تحلیل و پاسخ شبهاتی كه ممكن است برای افرادی كه شناخت كافی از قرآن ندارند و تاحدی گمراه‌كننده و اغواگر باشد پرداخته، تا بر همگان عیان شود چه ذخیره‌ی گرانبهایی در اختیار مسلمانان است که متأسفانه از آموزه‌هایش (درحد مطلوب و کافی) بهره نبرده و دستوراتش را [کما هو حقه‌] به کار نمی‌گیرند. ازجمله:
الف‌ـ باور به تاریخی‌بودن احکام و قوانین قرآنی
ب‌ـ قرآن و تجربه‌ی نبوی پیامبر (ص)
ج‌ـ رفع قدسیّت از آموزه‌های قرآن با نشاندن معرفت دینی به جای دین
د‌ـ نفی کلّیت قرآن در سایه‌ی اندیشه‌های ناسیونالیستی و شوونیستی
و‌ـ تجزیه و تحلیل تأثیرپذیری قرآن از اشعار جاهلی
الف) باور به تاریخی‌بودن احکام و قوانین قرآنی


عدّه‌ای از كسانی كه داعیه‌ی روشنفكری دینی را دارند جهت هماهنگ نمودن متون دینی (قرآن) با مفاهیم دنیای مدرن به عصری‌نگری پناه برده و بر این باورند احكام و قوانین قرآنی در عصر نزول، عاقلانه‌ بوده اما در عصر حاضر این احكام و قوانین نیاز به تجدیدنظر اساسی داشته و بایستی در جهت عاقلانه نمودن و عادلانه خواندن آنها كوشید. عده‌ای از آنها هم ملاك عقلانی بودن را عقلانیت ابزاری مربوط به این عصر و معیار عادلانه بودن را نیز عدالت به معنای مدرن آن درنظر گرفته و در صدد هستند با اصل گرفتن آنها و پیرو قرار دادن متون دینی در راستای هم‌خوانی و هم‌نوایی این متون با عصر حاضر بكوشند.


متأسفانه افرادی كه انسان‌ها را در قالب تاریخ ریخته كه غبار فرهنگ و تمدن بر آنها می‌نشیند و ابعاد ثابت و تغییرناپذیر انسان‌ها را فراموش می‌كنند در پرتو نگرش به انسان تاریخی، احكام و قوانین ثابت و نصوص قطعی دینی را كه مربوط به فطرت انسان‌هاست را مربوط به همان دوران نزول دانسته و در زیست جهان نزول، آن را عقلانی و عادلانه پنداشته و از آنها در دوران مدرن، سلب عقلانیت و عدالت می‌نمایند.


حتی عده‌ای از این روشنفكرنمایان، اجتهاد در پرتو نصوص را نیز دست و پا زدن دینداران در راستای هماهنگی با دنیای مدرن تلقی می‌كنند؛ درحالی كه اصول و كلیات دینی جهت سروسامان دادن به ابعاد ثابت بشری كه به حكم انسان بودن ویژگی مشترك تمامی آدمیان در تمامی اعصار تاریخی است از سوی پروردگار برای هدایت عقل بشری و جلوگیری از آزمون و خطا‌های بشری نازل شده است و انسان‌هایی كه بر فطرت خدایی خویش باقی مانده باشند به‌طور حتم اجرای این قوانین و اصول را جهت هماهنگی خویش با جهان هستی، در راستای تأمین اهداف عالی پروردگار و ایفای نقش خلیفه‌گری خویش دانسته و با اصل گرفتن تمامی دستاوردهای بشری در تمام دوران مدرن و پسامدرن به ورطه‌ی خودباختگی راه نیافته‌اند و به مقابله‌ و ضدیت با اصول كلی الهی برنمی‌خیزند و در رسانه‌ها با بدست گرفتن پرچم آزادی‌خواهی و دفاع از حقوق بشر، قوانین دین را به باد انتقادهای ناآگاهانه‌ و تخریبی خویش نمی‌گیرند.

 به عنوان مثال عده‌ای از مجذوبین غرب، احیاگران دینی را مورد طعنه و انتقاد خویش قرار می‌دهند كه آنها بیعت را همانند دموكراسی دانسته و در سایه‌ی به‌كارگیری این واژه كه مربوط به دوران سنت است، به آن رنگ و لعاب مدرن داده و دموكراسی را از دل آن بیرون می‌آورند، در حالی‌كه چنین برداشتی از بیعت توسط هر كسی ارائه شود، جای اشكال دارد؛ چرا كه خداوند جهت اداره‌ی سیاسی جامعه بشری و جلوگیری از فساد سیاسی ناشی از عدم توازن قدرت، چند اصل كلی را از طریق آخرین پیامش به سوی انسان‌ها گسیل داشته و جزئیات و شیوه‌ی اجرای آن را به عقل بشری در پرتو فرهنگ‌ها و شرایط مختلف جامعه واگذار نموده است. آن چه به عنوان اصول كلی از سوی خداوند مقرر شده: یکی انتخاب حاكم و ‌یا هر فردی در رأس امور سیاسی است که بایستی توسط مردم و از طریق شوری انجام پذیرد. حال این شیوه در دنیای جدید - كه شاهد رشد جمعیت و پیشرفت دانش و تجربه بشری بوده‌ایم- می‌تواند از طریق مشاركت آحاد جامعه و از طریق صندوق رأی صورت ‌پذیرد. اصل دوم در این راستا مشاركت زن و مرد هر دو در انتخاب حاكم است كه در جامعه‌ی مدینه از طریق بیعت صورت پذیرفته (عقبه‌ی 1 و 2) و در عصر حاضر به شیوه‌ای مطابق با مقتضیات این عصر، صورت می‌پذیرد. اصل سوم امر به معروف و نهی از منکر است که در راستای نقد حاکمان و کارگزاران جهت سر و سامان دادن به امور سیاسی جامعه‌ و جلوگیری از استبداد رأی و نظر و مطلق‌نگری كه در شیوه‌ی سنتی آن، آحاد جامعه در صفوف نماز با خلیفه همدم و همنشین بودند و به صورت رو در ‌رو ومستقیم صورت می‌پذیرفت، چنانچه اعرابی رو به حضرت عمر كرده و به او هشدار می‌دهد که در صورت عدول از اوامر الهی با شمشیر راستش می‌كند و‌ یا ایراد زن عرب بر عمر بن خطاب(رض) بر سر تعیین مهریه و ... ولی در دنیای جدید كه دسترسی به حاكمان برای اكثریت‌ جامعه میسّر نیست از طریق احزاب و گروه‌ها و از طریق رسانه‌ها و مجلات و روزنامه‌های مستقل صورت می‌پذیرد.


اصل دیگر در این رابطه تفكیك قواست و عدم وابستگی قوا به همدیگر به‌گونه‌ای كه نبایستی تمامی قوا تحت سلطه‌ی اقلیتی باشند، هرچند به صورت صوری و ظاهری از همدیگر منفك باشند. همچنانكه در عصر خلفای راشدین این استقلال كه برگرفته از آموزه‌های نبوی و آخرین پیام آسمانی بود به نحو احسن انجام می‌پذیرفت. خلیفه كه در رأس قوه‌ی مجریه قرار دارد، توسط قاضی در برابر ‌یك شهروند ‌یهودی به دلیل نداشتن حجت كافی محكوم می‌شود و شورای حل و عقد كه برگزیدگان و متخصّصان جامعه‌ی اسلامی هستند در پرتو كلیات، به استخراج و استنباط قوانین می‌پردازند كه شكل مدرن آن در این دوران به صورت پارلمان جلوه‌گر است. حتی جامعه‌ی اسلامی می‌تواند از دستاوردهای عقلِ بشری سایر جوامع نیز استفاده نماید به شرطی که برخلاف اصول کلی و نصوص قطعی متون دینی نباشند؛ چراکه حکمت گمشده‌ی انسان مؤمن است، هرجا باشد، انسان دیندار با اوست. در بقیه‌ی مسائل و زمینه‌ها هم بدین شیوه است كه خداوند جهت بهبود زندگی اجتماعی، جلوگیری از فساد اقتصادی و سر و سامان دادن به غرایز و خواست‌های آدمی چون حرص، كبر، .... اصول و مبانی تغییرناپذیری را نازل فرموده است كه ملاك و معیار تمامی قوانین اجتهادی و وارداتی، از سایرجوامع و ملل است نه این‌كه مسلمانان موظف به پیروی از متغیرات و احكام و قوانین سیال گذشتگان باشند كه غبار تاریخ و فرهنگ و تمدن بر آن نشسته است. ما مسلمانان بر این باوریم كه فساد ناشی از قدرت و ثروت نامشروع، تضاد و شكاف طبقاتی، فساد ناشی از كبر، حرص و طمع، غریزه‌ی جنسی و ... تنها مختص عصر نزول نیستند که احكام و قوانین، جهت جلوگیری از فساد ناشی از آنها در عصر نزول عادلانه و عاقلانه باشند و امروز غیرعقلایی و ناعادلانه.


متأسّفانه معتقدین به عصری‌نگری در نظر نمی‌گیرند كه با ارائه‌ی چنین دیدگاهی در درجه‌ی اول خاتمیت پیامبر (ص) را زیر سؤال برده و رسالت جهانی اسلام را كه بسیاری از آیات قرآنی مبین آن است، به چالش می‌كشند و رسالت پیامبر (ص) را در حد رسالت سایر پیامبران كه مختص شرایط زمانی و مكانی خاصی بود پایین می‌آورند، همچنین با ارائه‌ی چنین دیدگاهی جهالت خویش را نسبت به ابعاد وجودی انسان و متون دینی اسلام به اثبات می‌رسانند. آنها در نظر نمی‌گیرند كه احكام و قوانین الهی به دو بخش ثوابت كه فرا زمانی و مكانی است و متغیرات كه با توجه به شرایط تاریخی و فرهنگ حاکم بر جامعه تغییر می‌کند، تقسیم شده و علمای دین موظف‌اند ضمن پاسداری از ثوابت و اصل گرفتن آنها، متغیرات را با توجه به شرایط زمانی و مكانی به‌گونه‌ای كه با اصول و مبانی دینی تضاد نداشته باشد، استنباط ‌نمایند. ثوابت هم در سایه‌ی علم محیط و لایزال پروردگار و شناخت همه‌جانبه‌ای كه پروردگار از ویژگی‌های روحی و جسمی آدمیان دارد ـ خصوصیاتی كه به درازای تاریخ بشری و در تمامی مكان‌ها در بین همه‌ی انسان‌ها مشترك و تغییرناپذیر است ـ تشریع می‌شود. وقتی خداوند جهت از بین بردن فساد سیاسی و اقتصادی حاكم بر جوامع، قوانینی را ارسال می‌نماید‌ یا جهت سر و سامان دادن به بعضی غرایز و دفاع از عقل، ناموس، نفس، مال، دین (آزادی عقیده) دستوراتی را توسط آخرین پیامبر خویش (ص)عرضه می‌دارد این‌ها اختصاص به ‌یك مقطع زمانی ‌یا محدوده و مكانی خاص نداشته؛ بلکه در تمام مقاطع تاریخی و در همه‌ی مكان‌ها و زمان‌ها در گذشته، حال و آینده همزاد و همراه بشر بوده كه تخطّی از این دستورات به طور حتم آدمی را از آن فطرت خدایی دور و زمینه‌ساز فساد در جامعه به جای عمران و آبادانی خواهد شد. البته اجرا و عمل به این ثوابت هم نیاز به شرایطی دارد كه تا محقّق‌شدن آن شرایط به تأخیر انداخته می‌شود؛ به عنوان مثال این شرایط در‌ یك جامعه‌ی توحیدی كه فهم صحیحی از دین خداوند دارند و افراد به‌واسطه‌ی جهان‌بینی حاكم بر اسلام، تربیت شده باشند و ایمان به توحید و معاد در ابعاد وجودی آدمیان ریشه دوانیده باشد، به‌واسطه‌ی حكومت اسلامی در صورتی به مرحله‌ی اجرا درمی‌آیند كه اولاً ‌تمامی ابعاد شریعت اسلامی با همدیگر در نظر گرفته شوند نه این‌كه بخشی از آن به عنوان استفاده‌ی ابزاری در خدمت قشر خاصی درآید، ثانیاً مقدمات بسیاری از دستورات بایستی توسط حاكمیت اسلامی فراهم آید. در بخش حفاظت از ناموس به‌طور حتم باید همه‌ی احكام را با هم درنظر گرفت و مقدمات هم به‌طور حتم لازم و ضروری است، به‌گونه‌ای كه اگر جامعه‌ی اسلامی نتواند زمینه‌های ارضای غرایز جوانان را از طریق ازدواج سهل و آسان فراهم آورد و از سوی دیگر محرك‌های متنوعی را در جامعه پخش شده ببیند؛ به‌طور حتم نمی‌تواند داعیه‌ی پاسداری از حریم قوانین اسلامی را داشته باشد. در ضمن قوانین ارسالی از سوی خداوند با قوانین تصویب شده توسط پارلمان‌های بشر در موارد زیر می‌تواند تفاوت داشته باشد:


1ـ همچنان كه گفته شد خداوند در سایه‌ی شناخت انسان و جهان هستی از كوچكترین ذره‌ تا بزرگترین آن، در راستای هدف خلقت قوانین فرا زمانی و فرا مكانی را به سوی آدمیان ارسال می‌دارد (شناخت از ویروس HIV و غریزه‌ی جنسی انسان و مشكلات این غریزه در آینده).

 
2ـ خداوند با توجه به تفاوت جسمی و روحی حاكم بر آدمیان (بخصوص زنان و مردان) فرامینی را به سوی انسان‌ها گسیل می‌دارد كه ضمانت اجرایی داشته باشند و امكان پیاده شدن آن‌ها با توجه به واقعیت‌های حاكم بر جامعه‌ی بشری باشد، نه اینكه آرمانگرایانه یا در خلأ و به صورت تئوری تنها در حد شعارهای دهن پركن بوده كه امكان پیاده شدن آن در حیات انسانی امكانپذیر نباشد. مثلاً ادعاهایی كه فمنیست‌ها بخصوص فمنیستهای رادیكال، در دشمنی با مردان و جداسازی از آنها ارائه می‌دهند ‌یا فمنیست‌های لیبرال و سایر فمنیست‌ها در راستای همسان‌سازی همه‌ی جانبه حقوق و مرد نمودن زنان ارائه می‌دهند به‌گونه‌ای است كه به هیچ وجه با خصوصیات جسمی و روحی زنان همخوانی ندارد كه ثمره‌ی آن افزایش روز افزون خشونت علیه زنان، متلاشی نمودن نهاد خانواده، افزایش كودكان بی‌سرپرست، كار اجباری زنان، عدم تساوی حقوق زنان و مردان و ... بوده به گونه‌ای که با وجود تلاش‌های چندین ساله‌ی فمنیستها در طول امواج‌ یك و دو و سه ـ هر چند نمی‌توان تلاش‌های آن‌ها را در بسیاری از جنبه‌ها از جمله حق تعیین سرنوشت (حق رأی)، مالكیت خصوصی و ... نادیده گرفت، در اسلام همه‌ی این حقوق محفوظ و لحاظ شده است ـ بایستی از سردمداران آن‌ها سؤال كرد كه برای عموم زنان چه دستاوردی داشته‌اند و آیا اشاره‌ی آنها به چند هزار زن كه توانسته‌اند موقعیت‌های سیاسی، اجتماعی و ... كسب نمایند؛ می‌تواند اینهمه خشونت و بی‌عدالتی را در حق این همه زن، كه قربانی مردسالاری و برداشت‌های مردگرایانه شده‌اند را توجیه و تفسیر كند؟آیا تا به حال از خود پرسیده‌اند كه چرا در دادن شعارهای خویش نیز تابع تئوری‌های مردسالارانه بوده‌اند و كالاگونه به عنوان ابزاری در خدمت تفكّرات مردسالارانه درآمده‌اند؟


3ـ قوانین بشری متأثر از ذهن محدود و ناقص بشری است كه محصور در حصار مكان و زمان است. چه بسا انسان‌ها امروز قوانینی را به تصویب برسانند كه در آینده صدمات جبران‌ناپذیری را متوجه جامعه‌ی انسانی نماید. به عنوان مثال ما امروز شاهد هشدار كارشناسان محیط زیست در زمینه‌ی نابودی كُره‌ی زمین به دلیل همین قوانین بشری كه توسط نظام سرمایه‌داری به تصویب رسیده، هستیم. همچنین فقر، گرسنگی و مرگ جمع كثیری از افراد جامعه‌ی انسانی، شیوع بیماری‌های مختلف در اثر تصویب قوانین در راستای آزادی غریزه‌ی جنسی، فروپاشی خانواده، آوارگی و بی‌پناهی و خشونت علیه كودكان و زنان در كشورهای مختلف جهان ثمره‌ی چنین قوانینی است كه تشریع‌کنندگان چه بسا در آغاز بر اساس علم محدود و متأثّر از غرایز خویش، نیت خیری داشته‌اند و هیچ وقت تصور چنین فرجامی را برای حیات انسانی نداشتند.


شراب را كه خداوند جهت حفاظت از عقل آدمیان برای همیشه حرام نموده، گاه توسط آدمیان در مقاطعی ممنوع و گاهی نوشیدن آن را آزاد نموده‌اند و ‌یا به تصویب قوانینی در راستای رفاه حال همجنس‌بازان پرداخته‌اند كه امروزه در پارلمان‌های اروپایی تحت عناوین آزادی‌های فردی و دفاع از حقوق بشر صورت می‌پذیرد؛ و همکنون به عنوان‌ یكی از اصول اخلاقی در دنیای مدرن مورد تكریم واقع می‌شود.


4ـ قوانین بشری به هیچ وجه نمی‌تواند بیانگر مصالح آحاد جامعه باشد. این قوانین به جای در نظر گرفتن مصالح جمعی، منافع حزبی و گروهی را در نظر گرفته و مصلحت جمع رابه پای منافع گروهی و حزبی قربانی می‌نماید.


5ـ تمامی آحاد جامعه همچنان كه در دموكراسی مستقیم صورت می‌پذیرد، نمی‌تواند در تصویب قوانین نقش داشته باشند. نمایندگان مردم هم در اكثر مواقع برآیند نخبگان جامعه نیستند؛ چرا كه بسیاری از نخبگان به دلیل قبض منابع اطلاع‌‌رسانی جامعه از سوی ثروتمندان و صاحبانِ ثروت و قدرت و اغفال عامه‌ی مردم از تصمیم گیری در مسایل كلان كشوری محروم می‌مانند.